خوابهای عجیب ، غریب و هراسناک زیاد دیدم ولی هیچکدوم ترسش موندگارتر از به دنیا آوردن بچهی ناخواستهام نبوده و هیچوقتم به تحلیل دقیقی از این رویا نرسیدم صحبت از تحلیل شد به تحلیل دقیقیم نسبت به حس عجیب و خواستنی که نسبت به نگهداری گل و گیاه از بدو برگشت داشتم، نرسیدم
برایم کادوی تولد، لاکپشت گرفته بود . عکسش رو که فرستاد خوشم اومد از خلاقیتی که توو کادو دادن داشته گفتم اسمش رو میذارم فیبی همیشه دوس داشتم یک فیبی نامی توو زندگیم باشه به محض به زبون آوردن اسمش ولا متوجه ترشح دوپامین میشم یکم که گذشت اون اضطراب و نخواستن بوجود اومد روزی که بهم تحویلش داد ، دیدم خیلی ریز تر از عکسش هست اندازهی بند انگشت آسیب پذیر ازم میترسید و میرفت توو لاکش
تا چند وقت چیزی نمیخورد و همین باعث میشد بیشتر از خودم و اون و همه چی عصبانی شم یکشبی گوشت چرخ کرده رو امتحان کردم و با اشتهای عجیبی شروع کرد به گاز زدن و بلاخره کمی آروم شدم فهمیدم بیشتر جویی هست تا فیبی!
این درحالی بود که فقط یکشب تونسته بودم در اتاقم تحملش کنم و گذاشته بودمش توو آشپزخونه تا حتی چشم بهش نیوفته . و ته دلم دوست داشتم زودتر بمیره تا از این اضطراب اضافی راحت شم و شاید رفتارهایی داشتم که رسیدن به این هدف رو تسهیل کنه
کم کم متوجه شدم که حس داشتن بچهی ناخواسته چیه چه حجم از فشار رو باید تحمل کرد و در ادامه رفتارهای ناخودآگاهی جهت از بین بردنش و برای دفعهی اول مامانم رو درک کردم حتی رفتارهاییش که منو دقیقا تا دم مرگ میبرد یکباری ازم پرسید نمیدونی دختره یا پسر؟ گفتم نه مهم نیست و دقیقا چند وقت پیش متوجه شدم پدر و مادر ماهم نمیخواستن جنسیت مارو بدونن ، احتمالا بدلیل همین عدم اهمیت
تونستم درکش کنم و این از عجیب ترین نوع تراپی هست که تجربه کردم :)
و راستش قضاوت بدی نسبت به خودم و حسم به فیبی ندارم کیوت ترین لاکپشت ناخواستهایست که در زمان نامناسب به کسی داده شده که آمادگی نگهداری از هیچ موجود زندهای جز گیاهان نداره. و برایش نیمچه کابوسی بود که به حقیقت پیوسته.
شاید برگردونم به خودش و یا هرکسی که فیبی به محض دیدنش سریع نره توو لاکش.و شاید اضطرابم را تونستم کنترل کنم و ازش بخوبی نگهداری کنم و خب راه حل دوم بنظر رشد بیشتری برایم به همراه داره
درباره این سایت